
«ماما» از موفق ترين فيلمهاي ترسناک يک سال اخير است و اين را مديون کارگرداني حساب شده اندي موسکيه تي و گروه سناريستهايي است که با وي همکاري داشته اند و همچنين حضور هنرپيشههايي در پروژه که خوب در نقش هايشان جا افتاده اند.تعدادي از صحنههاي اين فيلم تکراري و مشابه چيزهايي است که درگذشته نيز در آثار ژانر هارور (وحشت ) ديده ايم اما موسکيه تي که اين فيلم به واقع نسخه اي طولاني شده از فيلم کوتاه 3 دقيقه اي است که سال ها پيش با همراهي خواهرش ساخته بود، کارش را بلد است و توانسته با ارائه ايماژها و حالاتي غير منتظره کاري کند که بينندگان جز ترس از تصاوير پيش رويشان به چيز ديگري فکر نکنند و از هر جهت تحت تأثير قرار گيرند و اين فيلم را مادر و مولد تمام کابوسهاي خود بيانگارند و آنها که طاقت کمتري دارند، حتي در محل نمانند و از سالنهاي محل نمايش اين فيلم فرار کنند.
يکي از تهيه کنندگان اين فيلم گي يرمو دل تورو مکزيکي است که در ساخت فيلمهاي تريلر و ترسناک يد طولايي دارد ولي هر کس را که مسؤول اصلي ترسناک بودن «ماما» بپنداريم، بايد متذکر شويم که تعدادي از تأثيرگذارترين صحنههاي کابوس و روياي مشاهده شده طي سالهاي اخير در اين فيلم پيش روي ما است و در يکي از آنها که مربوط به قرن نوزدهم ميشود يک زن جوان ديوانه بعد از بپا کردن وحشت و موجي از خون در شهر، خودش را همراه با بچه نوزادش از بالاي صخره اي به پايين پرت ميکند و با اين که در ابتدا بنظر نمي رسد اين اتفاق چيزي فراتر از صدها فيلم سبک وحشت سالهاي اخير باشد اما گذشت فيلم چيزي خلاف اين را به ما نشان ميدهد و ماما به گونه اي است که ميتواند بيننده ها را تا پايان به دنبال خود بکشاند .در مقدمه و صحنههاي آغازين اين فيلم از وقوع يک تيراندازي در يک کمپاني اقتصادي – صنعتي بعد از ايجاد شرايط بسيار دشوار اقتصادي در کشور مطلع ميشويم و يکي از مديران اين کمپاني به نام لوکاس(با بازي نيکولاي کاستر والدائو) سراسيمه به خانه برمي گردد و دو دختر کوچکش با نامهاي ويکتوريا و ليلي را بر ميدارد و همراه با آنها به سرعت از محل دور ميشود و به خانه اي متروکه در دل جنگل ميرسد، آن جا که ميخواهد ابتدا دخترانش را خلاص کند و سپس خودش را هم بکشد .
البته قضيه به همين شکل و آن طور که لوکاس ميخواهد، به پيش نمي رود و وقتي به 5 سال بعد از آن تاريخ سفر ميکنيم، به وضوح به اين مسئله پي ميبريم. جفري برادر لوکاس (باز هم با بازي کاستر والدائو) هرگز اميدش را از دست نداده و مشغول گشتن در منطقه به قصد پيدا کردن دو کودکي بوده که ظاهراً لوکاس نتوانسته است سر به نيست کند.با همت جفري و گروه گشتي همراهش، هر خانه اي در مسير تحت کاوش قرار گرفته و سرانجام دو بچه پيدا شده اند اما حاصل اين جستجو آن قدرها هم شيرين نيست، زيرا بچه ها اينک چهار دست و پا و حيوان وار راه ميروند و صداهاي عجيبي را از خود در ميآورند و اين سؤال پيوسته به ذهن ميآيد که آنها چطور توانسته اند اين سال ها را به تنهايي سپري کنند و تغذيه و زندگي کنند.
چاره اي جز بردن دخترهاي کوچک به قرنطينه و زير نظر گرفتن شان نيست و اين کار را دکتر دريفوس (داني يل کش) مديريت ميکند .رفتار آنها به غايت عجيب و غير انساني است. ويکتوريا در ميان گفتار الکن و ناقص اش پيوسته نام «ماما»يي را ميآورد که هيچکس جز او آن را نديده و ليلي به جاي خوابيدن روي تختخواب دائماً به زير آن ميرود و فقط ميوه و سبزي ميخورد و تا کسي ميخواهد به او دست بزند، در مخالفت با آن جيغ ميکشد. آنها تا سر حدامکان با هر کودک ديگري فرق دارند و بخشيدن يک زندگي عادي به آنان بسيار سخت نشان ميدهد اما جفري مصمم به انجام اين کار است. او و همسرش انابل (با بازي جسيکا شاستين کانديداي جايزه اسکار امسال به خاطر فيلم «30 دقيقه بعد از نيمه شب» آنها را به خانه خود ميبرند و دکتر دريفوس هم که به خاطر مطالعات پزشکي – علمي اش حاضر نيست آنها را رها کند، در صحنه حاضر است و به واقع دکتر است که اين خانه اجاره اي را در اختيار جفري و انابل گذاشته است.
از آن پس موضوع جدي تر و خطرات بيشتر ميشود.در حالي که دريفوس اطلاع مييابد سالها پيش در نزديکي آن خانه در جنگل جناياتي روي داده، جفري بر اثر حادثه اي مجروح و حاشيه نشين ميشود و اين مسئله انابل را که چندان هم به اين بچه ها و سرنوشت و اطراف شان علاقهمند نشان نمي دهد، با آنها تنها ميگذارد وبه تک نگهدار آنان تبديل ميکند.سروصداهاي مشکوک و تکان خوردنهاي خانه در آن جا فزوني ميگيرد اما توجهي در خور را موجب نمي شود و خبري از همسايه ها هم در آن اطراف نيست تا لااقل انابل به کمک آنها دل ببندد و يا تماشاگران فيلم با ديدن آنان احساس دلگرمي کنند.
براي مدتي طولاني ما اثري از شبح مادر و بهتر بگوييم موجودي که مشخص است طي اين سال ها هم اين دو کودک را حفظ ميکرده و هم موجب وحشت شان ميشده است، نمي بينيم .البته نور و سايه او و گاهي هم بالاي سر و پيشاني اش در لحظاتي که شبح وار در خانه حرکت ميکند، قابل رؤيت و حس کردن است اما وقتي هم که سرانجام او را ميبينيم، به خودمان لعنت ميفرستيم که چرا اين همه در جستجو و انتظار او بوديم زيرا وي با بازي خاوير بوتت هنرپيشه بسيار قدبلند و بسيار لاغر اندام اسپانيايي و البته با کمک اسپشيال افکت و در سايه سيستم تصويرسازي CGI چنان موجود ترسناکي است که همه حق دارند از ديدن او واقعاً متوحش شوند.
شکي نيست که قسمتهايي از اين اتفاقات و حرکات و صحنه پردازي ها از فيلمهاي موفق ترسناک ژاپني 17، 18 سال اخير که در بازار فيلمهاي ژانر هارور بسيار موفق و تأثيرگذار بوده اند، وام گرفته شده و تقليدي آشکار از روي آن آثار هستند ولي نمي توان بازي دو دختر بچه اي را که ايفاگرنقش ويکتوريا و ليلي هستند تحسين نکرد وبه شاستين درود نفرستاد زيرا او در رلي 180 درجه متفاوت با نقش هايش در Zero Dark Thirty و «درخت زندگي» هم نمره قبولي ميگيرد.شايد ميزان ترس اين فيلم آن قدر زياد باشد که تماشاگر بعد از اتمام فيلم نفسي به راحتي بکشد و بابت آن شادمان شود اما اگر قسمت دوم اين فيلم درکار باشد(که با توجه به نشانههاي موجود بعيد است نباشد) همان تماشاگر بعيد است با اشتياق و وجد و البته دلهره به سمت آن نرود.
مشخصات فيلم
عنوان: ماما (Mama) / محصول:يونيور سال پيکچرز / سناريست ها: نيل کراس،اندي و باربارا موسکيه تي / کارگردان: اندي موسکيه تي / بازيگران اصلي: جسيکا شاستين، نيکولاي کاستروالدائو، مگان کارپنتير، ايزابل نليسه و داني يل کش